آقاي عبدالسلام سليمي پور از فرهنگيان اهل روستاي بوچير از توابع پارسيان است كه مدتي است در كشور مالزي تحصيل مي كند. وي كه از دوستداران محيط زيست است ، در پي خبر منتشر شده مبني بر به هلاكت رسنادن يك قلاده كفتار نادر در روستاي بوچير، در وبسايت شخصي خود مي نويسد:
از خانهی پدری خبر و تصویری به دستم رسید که نشان میدهد متاسفانه یکی از همولایتیها کفتاری را به هلاکت رسانده است. چه زیباست این زبان بستهی چهره در خاک کشیده! از گونهای نادر که بودنش در هر منطقه، غنیمت و باعث افتخار است. پشمالوی سفید با خطوط سیاه بر ساقها. یادمان رفته بود که در دیار عزیزمان نسل چنین حیواناتی برجای مانده است. به بودنش افتخار میکنم.
ادامه خبر +عکس در ادامه مطلب...
ایکاش همشهری عزیزمان بهجای کشتن، در دامش میانداخت تا از دیدنش لذت میبردیم و سپس به مرکز حفاظت از محیط زیست تحویل میدادیم و به اسم بوچیر ثبتش میکردیم. و اکنون به جای سرزنش و انتقاد، از او قدردانی مینمودیم.مادرم ضربالمثلی دارد که میگوید گرگ قیمت اسب را نمیداند که آن را میدرد. چه کسی این برادر ما را از ارزش طبیعت و حیات وحش آگاه نموده است تا به طرفةالعینی حیوان بیچاره را آماج سرب گداخته ننماید. کشاورز افغانی چه باکش از حیات سبز تا بهجای نوازش و وجین کردن علفهای میان حاصل، با سموم مهلک تخم حیات را از زمین برنکند.
لابد دیدهاید که زمینهای زراعی چندسال زیر کشت رفته را اگر به سالی ناکاشته رها شوند و باران هم باریده باشد اثری از آن رویش سابق دیگر دیده نمیشود. کو خندل و خیرو و خپه و گللاله و گلکبک و نونکی و غیره؟! ترسم از این که آیندگان فقط اسمی از این گیاهان بشنوند. کاش لااقل همت تاریخنگاری را داشتیم و گرنه از نظام آموزشی بعید است که ما را به جغرافیا و تاریخ زادگاهمان آشنا نماید. گرجهکاران میلیونرشده از برکت آب و خاک غنی، پروای نوک گنجشکان نمودند و کور و کنارها، آشیانه بجیر و کیهت و کموتر و بلبل را بر زمین افکندند. نخلستانهای انبوه یکی پس از دیگری فنا شدند و فضای ده از نسیم دلنواز شبانگاهی و وقت سحر محروم گشت. این از زراعت ما.
شبانان و شکارچیان به چه کار شدند؟ اتفاق اخیر مرا به یاد شنیدهها و دیدههای بسیاری انداخت. پدر خدابیامرزم چه با آبوتاب تعریف میکرد سربهنیست کردن تعداد زیادی گرگ توسط اهالی در بیشهزارهای اطراف آبادی آبادمان. راستی بیشهای برجای مانده است؟ به چه جرمی؟ به جرم دریدن چند عدد گوسفند! حیوان وحشی و جرم؟! خداوند خالق، حق هستی را به آن عطا نموده و بقایش در شکار است. چه میداند که گوسفند از آن کیست که پروایش باشد. انسان عاقل و بالغ را به جرم قتل غیرعمد مجازات مرگ نمیکنند، حیوان را مجرم میدانیم؟ جل الخالق!
قصه شکار اشکال (بزکوهی) در کوههای بوچیر نقل عام و خاص است و بینیاز از مثال و تفصیل. به سالی پس از انقلاب به چشم خویش دیدم که چندین بار الاغ و بر هرکدام چند لاشه شکار کوه وارد سرایی نمودند تا در عروسی برای میهمانان بپزند. هنوز هستند همشهریانی که از این راه ارتزاق میکنند. گوشت شکار را خوردید، پلنگ طلایی خالخالی بینظیر چه تقصیری داشت که به ضرب گلوله از پای درآوردید؟ چه افتخاری داشت که پوست زیبایش پر از کاه نمودید و بر بام خود افراشتید. به که میگویم این حرفها را!
خطابم با زارع و دامدار و میرشکار خسته و منزوی نیست. با شما خواهر و برادر همشهری هستم که با کتاب و تلویزیون و اینترنت و ماهواره سر و کار دارید. من و شما که فرهنگسازان جامعه هستیم. حفظ ارزشها و مسئولیت خوب و بد اجتماع بر عهده ماست.
من و شمایی که فقط و فقط برای تفریح و وقتگذرانی با شکمهای سیر از مرغ بریانی و برنج بسمتی به چاشنی اسید فرونشسته، کبکهای تشنه را در کنار بنگرها و چشمهها در درههای لورو، تاتی، بوالحربی، تلکروننقش بر زمین کرده و به سیخشان کشیدیم. آموختهایم مفهوم صحیح "کلوا واشربوا و لاتسرفوا" را؟ حتما دیدهاید که درندگان تا زمانی که سیراند به شکار نمیپردازند.
متولیان مدرسه و مکتب به ما نگفتهاند: زینهار! که نه گربه، کثیف است و نه روباه پیر، نحس و نه زوزههایش بدشگون.
از کلامالله آموختهایم: «و من الناس من يعجبك قوله فى الحياه الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الد الخصام و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لايحب الفساد و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد». خداوند متعال در آیه فوق یکی از صفات دشمنان ما را سعی آنان در فساد در زمین و نابودی گیاهان و حیوانان معرفی میکند.
جایی دیگر نیز گفتهام و نوشتهام که بشر هزاران سال است که آموخته در ازای برداشت بکارد و به خوردن از طبیعت اکتفا ننماید. با ذبح مرغیزه و حیوانی، تخمی را بارور نماید تا نسل برقرار بماند. به صید دریا قانع نشدند و پرورش ماهی و میگو آموختند.
ما چه؟ در قبال کشتن و نوش جان کردن این همه حیوان کوه، یک تک قلاده را زنده نگه داشتیم و پرورش دادیم؟ یک کبوتر کوهی و کبک و کیهت پرورش دادهایم؟ سهم خود از طبیعت گرفتیم. نشان ما در طبیعت چه بود؟ بر آن چیزی افزودیم؟
جا دارد مطلب خود را با نقل جملاتی از استاد مسعود بهنود زینت بخشم. « بهار آدمیان زمانی رسید که به گوش جان شنیدند که در این زندگانی اگر بهشتی هست در مدارای با یکدیگرست و در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است. و دانستند نه با خانواده و همزبان که با همه باید مدارا کرد، و از جانداران نه فقط اسب و شتر و باربران که باید قدر مورو یوز و نهنگ هم دانست. و دانستند با درخت، کوه، کویر و دریا نیز چاره جز مهربانی ندارند. بهار زندگی رسیده بود وقتی دریافتند بهشت زمینیان در همان است که رییس آخرین قبیله سرخپوست برای رییس واشنگتن نوشت: چشمه خواهر ماست، دشتها برادرانمان هستند، ابر مادر ماست، و ما خورشید را پدر خویش میدانیم.»
جملات فوق را به درخواست و تذکر بحق برخی از فرهیختگان بوچیر مبنی بر نوشتن و پرداختن به موضوعات روستای عزیزمان نوشتم. امید است که تذکار و تلنگری باشد بر حفظ داشتهها و مواهب خدادادی که در طبیعت بهودیعه نهاده شده است. بوچیر یعنی کوه و دشت و حیوان و گیاهانش. بوچیر یعنی مهربانی مردمانش با همدیگر و با جماد و نبات و حیوان. بوچیر یعنی تاریخ و فرهنگ و دین و اخلاق ساکنانش. از بوچیر بیآب و علف و حیوان چیزی جز بیابانی برهوت برجای نخواهد ماند. چنین باشد عاقبت مجبور به کوچ خواهیم شد و نامی از ما و دیارمان باقی نخواهد ماند. چنین نخواهد شد! ما میاندیشیم پس هستیم و خواهیم بود!
معنی برخی کلمات بوچیری آمده در متن:
خندل: گیاه خردل. خیرو: گیاه توله یا پنیرک. خپه و نونکی: دو نوع گیاه بومی(همه گیاهان مذکور پختنی و خوراکیاند). کور: درخت کهور. اِشكال: بز یا قوچ کوهی. بُنگر: برکه طبیعی آب در کوهستان. بِجير: گنجشک. کیهت: فاخته یا کوکو. کموتر: کبوتر. مرغیزه: پرنده و ماکیان